موضوعات

مطالب منتشر شده در وبلاگ

:|

ما اگر قائلِ به جد تنزل عفت زنان در پوشش هستیم 

و شیب تند نزولیِ عفت کلام مردان رو در جامعه نمی بینیم، 

اسممون چیه آقای خاص اصفهانی؟ 

سـین جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 20:8

بعد در عوض یه عده که باعث میشن سطح معنا رو توی صحبت هات پایین بیاری و کم کم متمایلت میکنن به فحش و بد و بیراه ،  بعضی آدماام هسن که باعث میشن ناخواسته خیلی جملات حکیمانه ای به زبون بیاری:)) 

 

+ آی وانت حشر و نشر با دسته ی دوم 

سـین جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:22

هیچوقت از آدم هایی که کنایه میزنند و جان کلام را توی لفافه می چپانند دل خوشی نداشته و نخواهم داشت:) 

امشب همین مساله را به استادم یادآوری کردم و بعد فکر کردم که شجاعت روبرو شدن با صراحت سخت را دارم؟ 

نمیدانم !

 

سـین پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ - 22:13

من اون زائر موقر باشم که مغزش از جنون سر پره ..

میدونین چیه آقای امام رضا ؟

من هنوز از یادآوری سری آخری که اومدم پیش تون یجورایی قند تو دلم آب میشه. 

بعضی وقتا فکر میکنم یعنی ممکنه یه بار دیگه ، برسم روبروی یه آدمی با اون جمال و جبروت ، بشینم تو خلوت ترین زاویه ای که حتی مهم نیست چقدر دوره چقدر نزدیک، روسری و صدامو صاف کنم و یجوری منطقی همه ی دلایل اینکه چرا فلان حاجتو دارم از بر کنم که انگار همه حساب کتابای دنیا رو دودوتا چهارتای من و عقل ناقصم میچرخه. 

بعد دست آخر بگم خب اینا محاسبات من بود ، بقیش با شما.

و اِند بی خیالی و فهیم بودن و منطقی بودن و باشعور بودن رو به نمایش بذارم و پاشم برم. 

در حالیکه میدونم اگه این حاجتو برآورده نکنه یجوری با سر میرم تو دیوار که چند سال و چندماه و چندروز طول میکشه که بلند شم. 

بنابراین ... اگه باز طلبیدی که بیام (چون میدونی که دلم واسه هیشکی قد شما تنگ نشده) بازم همونقدر فهیم و باشعور و منطقی و آروم بطلب. 

خیلی خب؟ 

ارادت 

سـین پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ - 17:47

ای ستاره ها که از جهان دور...

ای ستاره ها که از جهان دور

چشمتان به چشم بی فروغ ماست

 

+خدایا خدای دعاهای خوب ، دعاهای بد ، نفرین ها، خیرخواهی ها...

           +خدای  خلوت ها...

سـین چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 0:18

اصلا حوصله ی بحث کردن ندارم و از وقتی جواب یه آقایی رو توی گروه دادم دارم دعا میکنم بحثو ادامه نده :/ 

وگرنه جواب بعدیم فقط این میتونه باشه :خیله خب درست میگی من غلط کردم ول کن :(

سـین سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 17:54

به من میگه سخنگوی کلاس ://

سـین سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 10:36

آروغ

آروغ روشنفکری تونو تو صورت ما نزنین :/

سـین دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:13

هیچ چیز

هیچ چیز دیگه نمیتونست امروزو انقدر جذاب و رنگی رنگی کنه... هیچ چیز

 

Reyhon: ساجده سلام
خوبی؟ 
چه خبر؟ همه چی روبراهه؟😊🧡


اقااا من میخواسدم یهه خواهشی ازت بکنم  اگه برات مقدوره و مشکلی نداری🙂

از اونجایی که تو نویسنده خبی هستی و همیشه متنای قشنگ قشنگ مینویسی😍😁، میخواسدم ببینم امکانش و وقتشو داری که یه متن گوگولی و جمع و جور  برای ما بنویسی؟🌸🍃 (برای کارت عروسی که مثلا اسمای خودمونم باشد و ایناا )🙈🙃

سـین یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 13:25

دوست ها‌

باید یه نسخه جیبی از محمدی داشته باشم دنبالم همه جا ببرم:))

سـین شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 20:45

اون کیه که حتی از نکته های کاملا سیاسی من برداشت عاشقانه داره؟ 

:))))

بله بله 

محمدی 

سـین شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 20:44

برو اونور بینم 

سـین شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 12:19

ولم کنین بابا

سـین شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 12:19

جلیلی

:( 

نیمد :(

ناراحتم خب :(

 

سـین شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 12:19

خواب

به من نگو تعبیر خواب دختران خاورمیانه چپ است...

هیچوقت نگو...

 

 

#فلسطین

 

سـین جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 11:50

این روزا بیشتر از هروقت دیگه تمرین میکنم که با خودم مهربون باشم.

شمام دعا کنین که بتونم...

 

سـین پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 13:7

تو میتونی خودتو محدود کنی...اما اگه این محدودیت جنبه ی تنبیهی داشته باشه ، چیزی جز آزردگی روحت نداره.

گوش میدی چی‌ میگم؟ 

با خودت مهربون باش...اونوقت میتونی خیلی چیزارو ایگنور کنی! 

ولی سعی نکن سر خودت داد بکشی و مجبورش کنی بره توی اتاق به وقت تلف کردناش فکر کنه. 

 

سـین چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 20:56

ابله..

میگفت چشم شوخش با طره ی سیاهش 

من دم دهم فلان را تو در ربا کلاهش 

یعقوب را بگویم : یوسف به قعر چاه است

چون بر سر چه آید تو در فکن به چاهش

ما شاخ ارغوانیم در آب و می نمانییم

با نعل باژگونه چون ماه و چون سپاهش

ابله چو اندر افتد گوید که بی گناهم

بس نیست ای برادر آن ابلهی گناهش؟

ابله کننده عشق است،عشقی گزین تو باری

کابله شدن بیارزد حسن و جمال و جاهش

آن کس که گم کند ره با عقل بازگردد

و آن را که عقل گم شد از کی بود پناهش؟

سـین چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:25

نکته ی بعدیش اینه که من تنها کسیم که با دوتا استاد مرد همراه شدم و خب این برام علی رغم یسری از سختی ها کلی تجربه های جدید داره.

استاد شماره ی یک خیلی جدیه، نه تنها من که حتی حوصله نداره با استاد شماره دو هم بیشتر از چند تا جمله حرف بزنه. البته این روحیات رو فقط در حالیکه هر سه نفرمون توی اتاقیم داره و مثلا دیده شده که وقتی من نیستم خیلی اهل خوش و بش و گپ زدنه. موقعی که استاد شماره دو برگه رو چک میکنه، و میده دست اون، این استاد برگه رو میذاره گوشه ی میز تا من بردارم و خب اخیرا صدام میزنه که خانم فلانی بفرمایید و این خیلی خوبه بنظرم، اوایل صندلیش رو پشت به من میذاشت و حالا بعد از چند روز متمایل به من میشینه چون کار ما مشترکه.

در کل رفتار محترمانه ای داره و من برعکس بعضی از مردهای مذهبی که رعایت خیلی چیزارو با بی احترامی اشتباه میگیرن تاحالا ازش بی احترامی ندیدم. 

اما استاد شماره ی دو. بنظرم مصداق جمله ی " در اجتماع جنسیت مسئله ی دوم ماست" ـه

هرسری که یه مورد بررسی میشه سرشو میاره بالا و نظر من رو میپرسه. حتی یکی دوبار توی بخشایی که تخصص منه طبق نظر من رای داده. 

سلام میکنه و خداحافظی و آرزوی بهروزی.

آدم مذهبی ایه اما بشدت معقوله و خب من روزی هزار بار به خاطر حضورش توی اتاق خداروشکر میکنم چون حقیقتا اگر نبود که گاهی جو اتاق رو با شوخی های مودبانه و بدون مخاطبش عوض کنه من حسابی معذب بودم و احتمالا یه روز عصر میومدم خونه و در جواب مامان که میپرسید: همه چیز خوب پیش رفت؟

میگفتن گور بابای همه شون و میرفتم توی اتاقم و دیگه هم نمیرفتم اونجا.

خدای مهربون...بیزحمت  از آقای شماره ی دو بیشتر خلق کن. بوسه ها...

سـین دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:25

این روزا سرکارم با پروسه ای درگیرم که همیشه به این فرایند تو کشور نقد داشتم.

به اجراش درواقع..

و فکر میکردم هیچ نظارت و معیاری براش نداریم. 

بعد الان از ساعت هشت و نیم ، نه شروع میکنیم تا پنج و شیش عصر و بعد از تموم شدن روز دسته جمعی ( یعنی من و دوتا استاد که باید نتایج رو بازبینی کنن و تمام مدت بالاسر ادم وایستادن و به جز وقت نماز رضایت نمیدن که از رو صندلیم بلند شم:( ) به این نتیجه میرسیم که فعلا نمی تونیم به هیچ نتیجه ی متقنی برسیم و بنابراین نمی تونیم این پرونده رو ببندیم بریم سراغ نفر بعدی.

بیشتر وقتاام هم نظریم، یعنی میخوام بگم هردوی اون بزرگوارا و من از عاقبتش و از حق الناسی که گردنمونه میترسیم. و من این ترسه رو با همه ی سختی ها و بدبختی های بعدش دوست دارم.

خلاصه که این پروژه دهانم ببست...

و من حالا فکر میکنم خیلی از فرایندهای مورد نقد ما توی کشور احتمالا همین قدر دور و بعید قضاوت میشن.(منظورم استثنائا دولت نیست:))) ) 

سـین دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:12

دیشب 18 دقیقه وویس دادم به مائده و نظریاتمو در باره ی دخانچی شرح دادم 

کی باورش میشه انقد حال داشته بوده باشم ؟

+ولی قدس مظلوم مقتدره... این شکلی نشونش بدیم.

سـین جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 18:31

خبببب....

کنکور ارشدم عقب افتاد 

کاش همون مرداد بشه نیفته جلوتر 

که من بیشتر فرصت داشته باشم 

که هی کمتر بخونم :)

سـین جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 18:28

وای وای تور خدا دعا کنین کنکور ارشد عقب بیفته

باشه؟

سـین چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 17:30

کسی اینجا تاحالا از موسسه نشرآثار علامه جعفری کتاب سفارش داده؟ 

 

سـین سه شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 17:23

ترجیح می‌دهم دو نسل، سه نسل، کار کنند و بعد به نتیجه برسند. اما اگر در عرض ده سال به نتیجه برسیم، باز برمی‌گردیم به صدسال عقب‌تر. همیشه یک تجربه‌ٔ عجیب در افریقا و آسیا شده: کسانی که به‌سرعت به نتیجه رسیده‌اند، بعد، امتیازات قبل از انقلاب‌شان را هم از دست داده‌اند. 
من همه‌ٔ انقلابات زودرس را نفی می‌کنم...

✍️ علی شریعتی
 

#صرفا چون قبلا نشنیده بودمش 

سـین یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 14:2

ای گره گشای اندوه ها ! گشایشگر دلتنگی ها!

ای آنکه در حکمتش مهر می ورزد و

در مهرش دیرینه است!

ای گشاینده ی اندوهِ دلگیران!

غم گسارِ غمزدگان...

ای آنکه گریه ی هراسیدگان را می بینی!

که همدمم شدی و پناهم دادی!

نزدیکِ دوری ناپذیر...!

 

سـین یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 1:47

منت می ذارید اگر با هر عقیده ، اندیشه و نظری هر کتابی در زمینه ی زنان میشناسید (خوندید یا شنیدید) معرفی کنید. 

#به قصد یه کار پژوهشی دنبال مخرج مشترکم 

سـین شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 13:34

 

یه روزی که بچه هام ازم پرسیدن: 
مامان بهترین هم دانشگاهی ت کی بود؟

دستشونو میگیرم میارم اینجا، شماهارو نشونشون میدم...
 

سـین شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 13:32

هیچوقت ثقیل گویی رو عیب نمی دونستم و هربار به هم سن‌و‌سالام که در اعتراض به ثقیل صحبت کردن من خروج کرده بودند:)) میگفتم روی عمق میشه پل زد ولی اونوقت دیگه نمیشه ادعا کرد که یه دره ی عمیقو پشت سر گذاشتیم. 

ولی این روزا تو جلسات مشاوره ی اون نهادی که باهاشون کار میکنم و در مواجهه با مادرهایی که اکثرا سواد زیر دیپلم دارن و مادرهای بشدت کافی ای هستند ، تاکید میکنم بشدت کافی اند ، از ثقیل گویی خودم بدم میاد و احساس ضعف میکنم. 

چون ارتباط نمیگیرن و من کلافه میشم و خسته و خسته...

 

حال چه کنم ای بلاگفایی های همه چیز دان؟ 

پ ن: ناراحت:((

سـین جمعه دهم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 17:1

من کلمه کم دارم..

وسط رنج آدم ها، کلمه کم دارم و صدبار تایپ میکنم و پاک میکنم و آخرش می نویسم: حق داری خب ! آدم گاهی عصبانی میشه از این وضع ، اگه کمکی از دستم برمیومد بگو...

 

همین ! 

و خدا می داند که بعد از این پیام ، این قصه تا کجا برای آن آدم ادامه دارد...

سـین دوشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 19:27
کدهای وبلاگ
دانلود آهنگ جدید
نوشته‌های پیشین