موضوعات

مطالب منتشر شده در وبلاگ

دیشب خواب مامانبزرگو دیدم 

هوووووو هوووووو💃💃💃💃💃

هوووو هوووووو💃💃💃💃💃💃💃

سـین دوشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۰ - 8:14

معاون وزیر بهداشت از مسافرت ها ابراز نگرانی کرده ...

 

خوبه آقا خوبه... 

بدین وزارت بهداشت همه کشورها رو من همینطوری مدیریت و معاونت کنم 

 

 

سـین چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۰ - 23:33

حالم هر روز بیشتر از روز قبل از مردم به هم میخوره و این خوب نیست...

 

سـین چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۰ - 23:28

کینه

سرم درد می‌کنه... با هر خبر از احتمال موج بعدی کرونا همه ی بدنم ضعف می‌کنه ..و کاش این روزا به خوبی بگذره...و گرنه بخشیدن مردمی که تو این وضعیت از ایران به هرجای این دنیا مسافرت کردن و اونایی که چهارستون بدنشون سالم بود و بی هیچ بهانه ای واکسن نزدن،  برای منی که اعضای خانوادم بیماری زمینه ای دارن ، دوساله تقریبا هیچ جا نرفتن و مامانبزرگم با همه ی مراقبت ها از پیشمون رفته،  سخت و سخت تر میشه...و این کینه رو هیشکی با هیچ توضیحی نمی تونه توجیه کنه...

سـین چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۰ - 23:26

هرچیزی منو یاد مامانبزرگ می ندازه...مث همین مزه ی زهرماری داروها 

سـین دوشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۰ - 15:44

ناشکری نیست ...غره...

چیزهایی که این روزها به اسم دارو میخورم مزه ی زهرمار می دهد.

و  دلم میخواهد دیگر هیچوقت تا آخر عمر هیچ زهره ماری را به بهای عمر بیشتر تحمل نکنم...

 

سـین دوشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۰ - 15:43

چه کسی می تواند دست به انکار امید بزند؟

وسط سیاه ترین روزهای سال ، جایی که فکر میکنم بعد و قبل از آن سیاه تر از حالا نیست و نخواهد شد، 
امشب کسی توی اینستاگرام پرسید : امیدی هست؟ 
و من نوشتم: هست...
کوتاه و با بغض 🌱

سـین یکشنبه یازدهم مهر ۱۴۰۰ - 23:14

صاحب ما....

دل نگرانم.........

چرااین روزای سیاه تموم نمیشه....؟؟؟

سـین چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ - 3:9

مامانبزرگ های قصه گو، پیامبران اند ! 

معجزه ی قصه ها و کلمه هاشون تا وقتی سینه به سینه می‌چرخن ، زنده ست...

سـین چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ - 3:7

یه جای خالی بزرگ وسط قلبم تو ذوق میزنه...بدون شما خیلی سخت میشه زندگی کرد مامانبزرگ...شما واسه روزای نفس گیر زندگی ، تجدید قوا بودین....

سـین چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ - 3:6

+چیزی خواستی صدام کن بابا بزرگ 

-چی؟ 

+میگم چیزی خواستی صدام کن...الان خوبی؟چیزی نمیخوای؟ 

-نمیدونم 

+یعنی چی ؟ آب بیارم برات ؟

..........(سکوت سکوت سکوت و یه دفعه با بغض): من دیگه اشتیاقی ندارم...

سـین چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ - 3:5

ببین ! 

امشب زودتر می‌خوابم، صبحم دیرتر بلند میشم، اونقدری وقت داری که یه سر بیای از وسط خوابم رد شی و خیالمو راحت کنی ...

باشه مامانبزرگ زینب ؟

سـین یکشنبه چهارم مهر ۱۴۰۰ - 23:29

 

توروخدا امشب برای مامانبزرگم دعا بخونید، حتی شده یه صلوات بفرستید...مامانبزرگم حیفه که بهشت نره...

سـین پنجشنبه یکم مهر ۱۴۰۰ - 20:39

سفرت به خیر ، دل نازکِ من...

سـین پنجشنبه یکم مهر ۱۴۰۰ - 1:28
کدهای وبلاگ
دانلود آهنگ جدید
نوشته‌های پیشین